جدول جو
جدول جو

معنی حسن هروی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن هروی(حَ سَ نِ هَِ رَ)
شیخ حسن هروی، او راست: ’انقلاب طوس’ که در 1336 هجری قمری چاپ شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ هَِ رَ)
ابن یوسف. کلمات قصار علی را به شعر فارسی در قرن دهم هجری ترجمه کرده است هر یک بیک رباعی. (ذریعه ج 4 ص 77) (ریاض العارفین ص 65) (حبیب السیر)
ابن ادریس بن مبارک انصاری مکنی به ابوعلی. متوفی 301 هجری قمری او راست: تاریخ البخاری. (هدیه العارفین ج 1 ص 304)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ)
خوش خلقی:
بیاموز از عاقلان حسن خوی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَسْ سی)
مکنی به ابوهاشم. نهمین تن از ائمۀ رسی در سعدا از 426 تا 430 هجری قمری فرمانروایی کرد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رِقْ ق)
ابن داود. کتاب وی مورد تقلید ثعلب درتألیف کتاب ’الفصیح’ بوده است. (ذریعه ج 3 ص 157)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
نام محلی کنار راه رشت و پهلوی میان کورابجیر و طالب آباد در 366900 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ هََ دْیْ)
عبارتست از آنکه نفس را به تکمیل خود به حیلتهای پسندیده رغبتی صادق حاصل آید. (نفائس الفنون - حکمت مدنی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دَ)
ابن احمد هداجی مغربی. درگذشتۀ 1006 هجری قمری او راست: شرح صغرای سنوی و شرح کبرا. (هدیه العارفین ج 1 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دِ لَ)
خواجه حسن دهلوی، صوفی، شاگرد سلطان المشایخ. درگذشته در دولت آباد به سال 738 هجری قمری دیوان شعر فارسی او ده هزار بیت دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 285)
شاعر فارسی زبان هند. نامش محمد حسنعلی ماهلی از نوادگان شاه فتح الله در هند بود و در 1258 هجری قمری درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 242)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ ضَ)
میرسید حسن رضوی، او راست: نهایهالمأمول فی حاشیه کفایهالاصول. (ذریعه ج 6 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشتۀ 1014 هجری قمری دیوان شعر فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
ابن عبدالله بن احمد قرشی. خود و برادرش عبدالله بن عبدالله منجم بوده و کتابی به نام بغیهالطالب در نجوم به ایشان منسوبست. (ذریعه ج 3 ص 134)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بُ سَ)
ابن کوسج عمر واعظ جامع قلعه و درگذشتۀ 1066 هجری قمری او راست: رسالۀ تعدیل الارکان در نماز. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن خالد. ابن شهرآشوب، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری را تألیف این مرد میداند. (ذریعه ج 4 ص 271)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اُ)
ابن محمدولی. او راست: ترجمه جلد سیزدهم بحار بنام محمدشاه غازی قاجارکه در 1339 هجری قمری چاپ شده است. (ذریعه ج 4 ص 92)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن عبدالله اخسقه ای رومی. متخلص به جوری (1220- 1292 هجری قمری). دیوان شعر ترکی دارد. (رجال حبیب السیر ص 60) (هدیهالعارفین ج 1 ص 302) (از سعدی تا جامی ص 250) (تاریخ عصر حافظ 247) (تاریخ مغول اقبال)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مَ)
ابن عضدالدوله و برادر متوکل علی الله ملک اندلس بن یوسف بن هود جذامی شاعر صوفی مکنی به ابوعلی بود، و با یهود ارتباط میگرفت و به ایشان علم می آموخت. در مرسیه در 633 هجری قمری / 1236 میلادی متولد و در دمشق 697 هجری قمری / 1298 میلادی درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 230)
ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هجری قمری). او راست: ’المقنع’ در شرح لمع. (هدیه العارفین ج 1 ص 278)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ نَ سَ وی)
ابن سفیان بن عامر شیبانی مکنی به ابوالعباس. محدث خراسان (213-303 هجری قمری). بود. او راست: ’الاربعین فی الحدیث’ و ’المسند فی الحدیث’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269) (تذکره الحفاظ ج 2 ص 245) (تاریخ الخلفای سیوطی 256) (اعلام زرکلی چ 1 227)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ / دِ)
جلوه دهنده حسن:
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حُ فُ)
عمل حسن فروش:
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله دیاربکری آمدی رومی. درگذشتۀ 1100 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ صَ فَ)
فرزند سلطان محمد مکفوف پسر شاه طهماسب، که شاه اسماعیل دوم او را کشت. اشعاری از وی در مجمعالفصحاء (ج 1 ص 22) و مجمعالخواص (ص 26) آمده است. (ذریعه ج 9 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ لَ)
ابن علی بن حسن بن عمرالاشرف بن زین العابدین علوی هاشمی، مکنی به ابومحمد اطروش. سومین پادشاه علویان طبرستان است. در 225 هجری قمری متولد و پس از قتل محمد بن زید در 287 هجری قمری به امامت زیدیان طبرستان منصوب شد. و چون مغلوب گردید، سیزده سال در دیلم بزیست و مردم آنجا را از مجوسیت به اسلام خواند و زیدی کرد و لشکری از ایشان تهیه نمود و به طبرستان حمله کرد و آن را در 301هجری قمری گشود و لقب ناصر گرفت و چون کر بود به اطروش معروف شد. در آمل به سال 304 هجری قمری درگذشت. او راست: ’الاذان و الاقامه’، ’اصول الزکاه’، ’الایمان و النذور’، ’بیع امهات الاولاد’، ’الحدود’، ’الرهن’، ’الشفعه’، ’الصلاه’، ’الصیام’، ’الطهاره’، ’السیر’، ’الغصب’، ’الاقامه’ و ’المناسک’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269)
ابن محمد بن اسماعیل بن زید. معروف به داعی کبیر و حسن بن زید. رجوع به حسن طبری بن محمد بن اسماعیل شود
لغت نامه دهخدا
(حُ هََ / هَِ رَ)
و گویند اصفهانی است. از سعید بن جبیر روایت دارد، و عماره بن ابی حفصه از وی. ابوحاتم گوید: او را نشناسم. (لسان المیزان ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
ابن محمد هروی. مکنی به ابوالحسن. وی ادیب و نحوی بود به مصر سفر کرد و در آنجا مسکن گزید و از ازهری روایت کرد. هروی پیش از سال 370 هجری قمری در قید حیات بود و سال وفات او را درحدود 415 ه. ق. نوشته اند. او راست: 1- الازهیه، که شرح حروف و عوامل است. 2- الذخائر، در نحو، در چهار مجلد. 3- المرشد، که خلاصه ای است از قواعد نحوی. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 248 و انباء الرواه قفطی ج 2 ص 311 و بغیهالوعاه سیوطی ص 355 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 73 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 686)
لغت نامه دهخدا
جلوه گری، جلوه فروشی، خودنمایی، رفتار نزاکت آمیز، نازک ادایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت جلوه گر، نازک رفتار، نازک ادا، جلوه فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد